یکشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۴

ياران دبستاني من

ديروز تلفني با يكي از دوستاي خيلي خيلي خوبم يه دوساعتي صحبت كردم, تازه يكماه كه آشنا شديم اما من حس ميكنم كه صد ساله ميشناسمش. صداش هم يه صداي كاملا آشنا بود واز همون جمله اول راس وروس بدون تعاروف شكني كلي درد دل كرديم تازه چقدر هم موضوع هاي مشترك پيدا كرديم كه مربوط ميشدند به قبل از اينكه اون ومن بدنيا اومده باشيم تا موضوع هائي مربوط بهمين اواخر. خيلي از روشن بينيش,طرز فكرش وعقايدش خوشم مياد وبراش آرزوي موفقيت بيشتر وبيشتري را دارم.

در بين صحبتامون از دوري وپراكندگي گفتيم. بهش گفتم كه من تمام همكلاساي دورههاي دبستان, دبيرستان را وچنتا از دوران دانشگاه را در ايران بياد دارم, باتعدادي از دوستان دانشگاهي كه تو چند نقطه دنيا پراكنده اند تماس دارم اما خيلي مايلم كه با همدورههاي دبستاني ودبيرستانيم تماس داشته باشم. اصلا من به اين خارجي ها حسوديم ميشه كه هر چند سال بسرشون ميزنه وهمه همكلاساي چندين سال پيش در هر نقطه دنيا كه باشند مياند و دور هم جمع ميشند.

در طي همون صحبتا اين ايده برام اومد كه يكي از عكسهائي را كه كلاس 6 دبستان با همه كلاس دارم بزارم تو وبلاگ واسامي تعدادي را كه يادم هست را هم بنويسم كه اگر كسي كه بمن سر ميزنه واونرا ميشناسه خواهشن بهشون بگه. اگر هم در باره آنها چيزي ميدونيد برام بنويسيد. اينم يكي از عكسها:




اين عكس در دبستان هدايت در اراك گرفته شده. كه اونوقت تو خيابون قائم مقام بود. واما اسامي همكاسها: الهي همايون, اكبري علي, جديري, قهقائيان, ديواني جمشيد, عالمزاده, آهنگراني, مرزبان, عامير علي, اجتهادي, جديدالهي, محمدي, كلهر, بيات, شادبختي,قناتي نورمحمد بيگي, حاجعليخاني,

و تنها كسي كه ازش خبر دارم جناب عطا اله مهاجراني.....




شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴

ايرانيها ومهاجرت به اسرائيل

موضوع مهاجرت بطور كلي را در اينجا مطالعه كنيد.
---------------------------------------------------------------------------------------


در ده اول تشکیل دولت اسرائیل اکثریت ساکنین درساختن راه ها, جاده ها وساختمانها مشغول بودند, گروهی دیگر در کیبوتص ها به کشاورزی ودامداری مشغول بودند. در آن زمان اکثر خانواده ها در چادر یا خانه هایی که از حلبی ساخته شده بود زندگی میکردند. در آن زمان در کشورهای مختلف یهودیان تحط آزار واذیت بودند , بخاطر نژادپرستی ( در آلمان ودیگر کشورهای اروپایی), بخاطر افکار افراطی مردم مذهبی آن کشور ها بر ضد بهودیت و در کشورهایی دیگر مانند عراق که یهودیان در ثروت پیشرفت کرده بودندو هم از نظر علم وهنر مقام های بالایی داشتند باعث شد که رقیبان با همان طرز فکر هایی که امروزه هم ناظر آنها هستیم, دیگران را تحریک کنند وباعث کشتن آنها وتاراج اموالشان گردند. عده ای که جان سالم بدر بردند با دست تهی به اسراییل مهاجرت کردند.
در آنزمان اكثر مطلق دولتداران ودست اندر كاران درسازمانهاي دولتي را مهاجرين كشورهاي اروپائي تشكيل ميدادند. رفتار آداب وطرز فكر آنها كه همه كارها را از روي نظم وترتيب خاص اروپائي انجام ميدادند, با رفتار آداب وطرز فكر مهاجرين ديگر كه از كشورهاي شرقي آمده بودند تضاد زياد داشت. از طرفي هم همانطور كه ذكر شد, اغلب مهاجرين شرقي علاوه بر فقر دراراي تحصيلات هم نبودند وازجائي كه كشور درحال ساختن بود اغلب آنها به كارگري پرداختند. زندگي درده هاي اول استقلال بسختي ميگذشت اما همبستگي بين مردم زياد بود ومردم اطمينان خاصي به يكديگر داشتند. حتي بعد از اينكه به تدريج ساتمان سازي ميشد وخانواده ها كم كم ازچادرنشيني به آپارتمانهائي به وسعتهاي كم مثل 50 متر براي خانواده هاي 6 يا 10 نفره انتقال داده شدند, هنوز اطمينان به يكديگر بين مردم بود. تا جائي كه حتي موقع خروج از خانه درها را قفل نميكردند.
تا اينكه يك روز به بن گوريون نخست وزير اول اسرائيل گزارش از چند سرقت دادند. برخلاف انتظار, او لبخندي زد وگفت "تبريك ميگويم , تابحال ما يك خانواده بوديم واكنون يك جامعه شديم."
فقرو بيسوادي مهاجران شرقي و تفاوت بين رفتار, آداب وطرز فكرشان با غربيهادرآن زمان ازيكطرف وتمايل آنها براي ادامه زندگي گروهي همراه ديگر مهاجرين ازكشور خودشان باعث شد كه آنها را در ورودشان به مناطق دوردست بصورت گروهي اسكان دهند. اين موضوع تا به امروز مورد انتقاد است وبعضي از اين شهركها هنوز پيشرفت قابل ملاحظه اي نسبت به ساير مناطق نكرده اندكه البته اين يك بحث جداگانه است كه آيا دليل اين كمبود بي اعتناعي دولت است ياخود اين شهروندان مقصرند.
مهاجرت براي هر كس در هر شرايط وحتي به كشوري مرفه تر سخت ودشوار است اما براي نسل بعدي كه در ان كشور دوم بزرگ ميشوند سهل وآسانتر است. از اين نظر نسل دومي كه در اين شرايط بزرگ شده انداغلب با وجود كمبودها در كودكي, به تحصيل ادامه داده اند اما در بين آنها كم نيستند آنهائي كه از تعليم وتربيت خوبي برخوردار نشده اند.
اين مطلب را بدون هيچ تعصب به ايراني بودن ميگويم كه اغلب فرزندان ايراني هائي كه با اين شرايط در ده هاي اول به اسرائيل مهاجرت كرده اند, داراي آينده خوبي شده اند و براه كج منحرف نشده اند. در بين خانواده هاي ايراني كه آنزمان مهاجرت كرده اند فراوانند خانواده هائي كه پدر ومادر كه داراي فرزندان زياد هم بودند كارگري كرده اند اما تمام فرزندانشان تحصيل كرده ودر اجنماع موفق هستند.
درسالهاي 1960 واوايل 1970 به علت پيشرفت اقتصاد ايران, تعدادي از خانواده هائي كه به اسرائيل مهاجرت كرده بودند راه بازگشت را به ايران پيش گرفتند.
در اواخر دهه 1970 همزمان با شورش هادر ايران ودراوايل دهه 1980 بعد از انقلاب, مانند ساير ايرانيان كه به كشورهاي ديگر مهاجرت كردند, عده اي از يهوديان هم از ايران به كشورهاي ديگر مهاجرت كردند. از ميان اينها عده اي هم به اسرائيل مهاجرت كردند كه تعدادي از آنها بعد از چندي به علت هاي مختلف اسرائيل را ترك كرده ودر كشورهاي ديگر اقامت گزيدند.

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۴

یک خبر مهم در حفظ سلامت

همیشه وقتی خبری مخصوصا در زمینه پزشکی میشنوم, فکر می کنم که مثل اخبار مهم دیگر شاید به اطلاع شما در ایران نمیرسد. این وبلاگ فرصت خوبیست که گهگاه آنها را برای شما بنویسم. اینهم خبری که چندی است که در دنیا پخش شده و بدنیست بدانید.
وزارات بهداری در چند کشور هشداری میدهند راجع به مواد پلاستیکی مخصوصا انواعی که انعطاف پذیر هستند. در این نوع ترکیباتی بنامهای phtalates یاA Bisphenol استفاده میشد که بسیار مضر هستند. حتی یک ملکول از این مواد نزد کودکان باعث ضرر به هورمون ها مخصوصا نزد نوزادان پسر میشود. از این مواد در اسباب بازیها, بطریهای شیر خوری کودکان هم استفاده میشود. بهمین دلیل در اغلب کشورها بطری های شیشه ای یا بطری هائی را که از این مواد استفاده نشده را بکار میبرند.در باره اسباب بازی ها, تماس با آنها ضرر ندارد اما کودکان در اثر گاز گرفتن ممکن است حتی مقدار کمی از ماده شامل چند ملکول را کنده وببلعند.خواهش میکنم این موضوع را به اطلاع کسانی که فرزندان کم سن یا نوزاد دارند برسانید.
مطالبی راجع به این موضوع را اینجا ببینید

چند لینک جوابگوی سوالات شما

هدفم این است که بیشتر موضوعات اجتماعی روزمره را در اسرائیل بنویسم, اما تا آنجا که بتوانم سعی خواهم کرد که جوابگوی سیل سوالات شما در باره تاریخ ودر باره موضوع های دیگر باشم . پاسخ به بعضی از سوال ها احتیاج به بررسی دارد وبا کمبود وقت من ممکن است طول بکشد. مثلا سوالاتی که جوانان زیادی از ایران فرستاده اند و راجع به امکان ادامه تحصیلات عالیه برای آنها در اسرائیل پرسیده اند.

در باره تاریخ ملت یهود واسرائیل تا به امروز به زبان فارسی, این سایت مربوط را ببینید.

این سایت سوالهای شما در زمینه های مختلف پاسخ گو می باشد برای مثال خدمات کوروش کبیربه بشریت, بنیان نهادن منشور حقوق بشر, رها کردن یهودیان از چنگال اسارت بابلیان ومقام او در تورات را ببینید.

در باره دموکراسی در اسرائیل, پارلمان, دادگستری ودادگاهها ونحوه انتخابات این قسمت را ببینید.

در باره دانشگاه ها ومدارس عالی این قسمت را ببینبد.

سایت رادیو اسرائیل به زبان فارسی

اقتصاد اسرائیل در این قسمت آورده شده.

چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴

ادامه موضوع

اعتراف
شما مرا هشدار دادید اما باورم نمی شد. من معتاد شدم, معتاد نوشتن, معتاد خوندن , معتاد راوی, معتاد احسان معتاد ساروی کیجا معتاد فاطمه, معتاد سگالش معتاد کیوان و ..... ومعتاد پاک کردن فحش ها. اما کارهام زیاده ووقت نوشتن وخوندن کم.

اما اصل موضوع

در طول زندگی خود در ایران با دو نوع اشخاصی که در خاطره اول ذکر کردم در طبقات مختلف مردم برخورد میکردم. روشنفکرانی که طرز فکرشان مانند آقا نور بود و در مقابل کسان دیگری که در نتیجه جهل یا شستو شوی مغزی ویا برای نفع شخصی اختلاف مذهب را مستمسک قرار میدادند وبه آزار کلیمیان یا اقلیت های دیگر میپرداختند.
وقتی در میان گروه دوم با افراد تحصیلکره, معلم ها دبیر ها وحتی استادان دانشگاه روبرو میشدم برای تسلی خودم آنها را شخصیت های کاذب مدانستم.
خاطرات خوب وبد من از این دوگروه فراوان است وقصد ندارم همه آنها را تعریف کنم. اما برخلاف امروز در آن زمان هیچ اتفاق نمیافتاد که رسانه های گروهی یا افراد مصدر کار به تحریک مردم عامه در این زمینه بپردازند. در تاریخ می بینیم سواد داشتن فقط تحت تسلط و منحصر به آن گروه بود که مصدر کاربودند وبجای وحدت, تخم دشمنی میکاشتند وهمانان هم تاریخ را طوری نوشته اند که تا امروز کینه توزی وکشتن وکشته شدن در راس اعمال گروهی که آنها را منبع ومرجع خود میدانند قرار دارد.چه خوبست که لا اقل مثل آن دوران نیست که نوشتن منحصر به افراد خاص باشد. وبلاگ نوشتن دریچه ی است بروی جهان آزاد. به امید روزی که عقایدی را که در آنها نوشته میشود بتوان در رسانه های گروهی قابل دست رس همه کس رودر رو کرد.
چندی پیش فیلم مستندی دیدم از زندگی کنونی کلیمیان درایران توسط تلویزیون هلند تهیه شده و بین دوستان رد وبدل میشد. قسمتی که خیلی توجه را جلب میکند آن دختر دانش آموزست که از علاقه اش به وطنش ایران واز دوستان نزدیکش سخن میگوید تا اینکه وقتی یک روز بارانی وارد کلاس میشود تغییر رفتار دوستانش را که توسط معلم کلاس تحریک شده بودند حس میکند وهمین امر باعث میشود که وطنش را ترک کند. در مقابل دوستی دو خانم که باعث دوستی بین فرزندان آنها هم شده میبینیم. این فیلم مستند را ببینید.
در بین کودکان یک بازی رواج دارد که یکی به دیگری نزدیک مشود وبا اشاره نقطه ای دوردست را به او نشان میدهد, وقتی کودک دوم نگاهش به آن نقطه است اولی یک ضربه به پشت سر او میزند ویا چیزی را که در دست دارد از او میکشد ومی برد. این بازی را میشود فقط یک بار بر سر هر کس درآورد چون بار دوم گول نمیخورد. این بازی به نوع دیگر در بین حکومت وملت درایران سالهاست رواج دارد البته حکومت همیشه نقش آن کودک اول را دارد. وآن نقطه که توسطش حواس ملت را بخیال خودشان پرت میکنند همانا یهودیان یا اسرائیل است. اما جالبست که این امر باعث شده است که همانطور که دوستان برای من مینویسند, اسرائیل نزد عده ای از ایرانیان یک دیویا هیولا ویا یک ابر قدرت که قادر است دست به هر کار بزند بر هر چیز کوچک وبزرگ در دنیا دخالت کند جلوه کند.
بتدریج سعی خواهم کرد این اجتماع را به شما نشان دهم تا خودتان قضاوت کنید که ابر قدرت است یا چیزی دیگر.

دوشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۴

خاطره دوم

قبل از اینکه خاطره دوم را بنویسم میخوا هم از تمام دوستانی که مرا راهنمائی میکنند یا مینویسند که منتظر جواب هستندند سپاسگذاری کنم و بگویم که هیچ سوالی را فراموش نکرده ام بخصوص در باره افکار مردم اینجا در باره ایران وایرانی ها ودرباره ایرانی های مقیم اینجا.

و اما خاطره دوم

در دوران مدرسه گهگاه عصرها به مغازه پدرم میرفتم تا در تعطیل کردن مغازه به او کمک کنم. بعضی از روزها آخر وقت آقا جواد میآمد مغازه. آقا جواد مرد سیدی بود که یک شال سبز همیشه بر کمر داشت چهره ای مهربان داشت وگفتارش متین بود. چند مغازه بالاتر از مغازه پدرم در کنار بازار بساط فروش داشت. لباس دوخته, روسری و چیزهای دیگر از پدرم می خرید ودر بساطش می فروخت. احترام خاصی نزد چندین نفر از از سرشناسان شهر داشت. همسرش فاطمه نام داشت که از خانواده های معتبر اراک بود و برای خانم ها قرآن مقابله میکرد. وقتی در کودکی بیماری سخت دچار شده بود, پدر ومادرش نذر کرده بودند که او را به سید شوهر بدهند وبرای همین هم با آقا جواد ازدواج کرده بود. آقا جواد عیالوار بود وامورش به سختی می گذشت. گذشته از رابطه تجاری, بین پدرم وآقا جواد یک دوستی عمیق وجود داشت تا جائی که همه ی رازهای زندگی رابرای همدیگر تعریف می کردند . یک سال زمستان سختی بر اراک نایل شد. مدارس را بخاطر سرما تعطیل کردند ومردم فقط برای خرید مایحتاج غذایی از خانه بیرون می آمدند. بیشتر فروشنده ها بر سر کار نمیآمدند وبیچاره آقا جواد هم چون در محوطه باز بساط داشت تا قبل از عید نوروز به بازار نیامد تا اینکه یکروز که برگشت مستقیم نزد پدرم آمد. در چهره اش ناراحتی بود بغد از احوالپرسی, از جا بلند شد و گفت چاره ندارم وباید بروم.

پدرم پرسید کجا. او گفت باید بروم وکار دیگری پیدا کنم, میدانم که چقدر پول بتو بدهکارم ودر تمام زمستان هر چه داشتم خرج کردم وجنسی هم برای فروش ندارم. پدرم دست او را گرفت وگفت هر چه نداری مرا که داری. همانروز آقاجواد با کلی جنس از پیش پدرم رفت ودر همانروز هم بساط را پهن کرد. فروش شب عید چنان خوب بود که آقا جواد تمام قرضش را پس داد.

آقا جواد اجاره نشین بود وقسمی از درامدش خرج کرایه میشد. یکروز بدرد دل با پدرم پرداخت وگفت که اگر امکان داشت خانه می خرید تا از کرایه دادن خلاص شود. معلوم شد که مقدار خیلی کمی پس انداز دارد که درصد کمی از قیمت یک خانه است.

پدرم به او گفت از فردا میرویم دنبال پیدا کردن خانه برای تو وهمه چیز درست میشود . پدرم به اسم خودش از بانک وام گرفت ودادبه آقاجواد واو خانه خرید. آقاجواد خیلی خوشحال بود قسط وام را هرماه توسط پدرم ببانک پس داد تا وام پرداخت شد.

چند سالی گذشت آقا جواد مریض شد, ضعف داشت ولاغر شده بود اما تب نداشت . یکروز پدرم او را مجبور کرد ونزد دکتر مرادیان برد. دکتر بعد از معاینه بگوش پدرم گفت که بیماری این شخص درمان ندارد.... یاد دارم که پدرم خیلی ناراحت بود ومرتب به بازدید آقا جواد که در خانه بستری بود میرفت.آقا جواد داستان دوستی اش را با پدرم برای هرکس که به عیادت او میآمدند تعریف میکرد

وسالها بعد از فوت آقا جواد این دوستی ورد زبان ها بود.چندی بعد وقتی که پدرم به علت بیماری زردی درخانه بستری شد ا شد ومجبور بود که حرکت نکند, فاطمه خانم زن آقا جواد مرتب به خانه ما میآمد وبه مادرم کمک میکرد تا پدرم از تخت بیماری برخاست.

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

روابط بین کلیمیان ومسلمانان در گذشته در ایران

در این باره چند کتاب بزبان فارسی وجود دارد در این اواخر هم دانشگاه هاروارد یکسری نوشته تحت عنوان تاریخ شفاهی یهودیان ایران بچاپ رسانده که مسلما به این مطلب هم پرداخته اند ولی هنوز آنها را مطالعه نکرده ام. در فرصت مناسب شاید بیشتر در اینباره صحبت کنم. اما دراینجا میخواهم دوخاطره که مربوط به این موضوع میشود تعریف کنم که هردو روابط را در دوران گذشته در ایران بیان میکنند.

خاطره اول

از زبان کلیمیان در اراک همیشه تعریف و تمجید از دو شخصیت بزرگ اراکی میشنیدم. مرحوم حاج آقا محسن ومرحوم آقا نورالدین. خیلی برایم جالب بود که کلیمیانی که سالها اراک را ترک کرده بودند, بدنبال نذری که کرده بودند برای یکی دوروز به اراک میآمدنند ودر مقبره آقا نور شمع روشن میکردنذ )در ضمن این آیین دراینجا فقط نزد تعدادی از یهودیانی که ازکشورهای اسلامی آمده اند مرسوم است ومنشا آن از مراسم مسلمان هاست(.

خاطره ای که پدرم تعریف میکند چنین است

این واقعه مربوط می شود زمانی که آقا نور پیشوای مسلمانان در اراک بود

یکروز در سرای آقا در بازار اراک که محل تجارت کلیمیان بود یک نفر از کلیمیان سلمانی دوره گردی را برای اصلاح به دکانش میآورد. یکی از دکانداران مسلمان که مرتبا به آزار و اذیت این دکانداران کلیمی می پرداخته از فرصت استفاده کرده وبنای فریاد را می گذارد که مسلمانان چه نشسته اید که نماز بر شما حرام است چون که ممکن است که با همان دستگاهی که سر یهودی اصلاح شده سر شما هم اصلاح شده باشد. در مدت کوتاهی تعداد زیادی رجاله پشت دکانهای کلیمیان جمع میشوند تابه آنها صدمه برسانند. یک مسلمان دیگر برای جلوگیری از آنها داد بر میدارد که بیائید بحضور آقا نور برویم و هر چه او بگوید انجام دهید. همگی همراه آن شخص کلیمی که سرش را سلمانی کرده بود نزد آقا میروند. آقا نورهمه را مینشاند و پس از شنیدن داستان مگوید که برای همه چای بیاورند. بعد از اینکه همه چای راصرف کردند, دستور میدهد جلو چشم همه در همان استکانی که آن یهودی چای نوشید یک چای دیگر بریزند و نزد او بیاورند. آقا نور در همان حال که صحبت میکردند چای را بر میدارد ومینوشد بعد رو به سلمانی میکند ومی پرسد با کدام دستگاه سر این شخص کلیمی را اصلاح کردی بیا وبا همان دستگاه سر مرا هم اصلاح کن. سلمانی شروع به اصلاح میکند اما هنوز اصلاح تمام نشده همه ی رجال پراکنده میشوند.

خاطره دوم در نوشته بعدی.

جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

جوابهای کوتاه به چند سوال

1. نشریه های فارسی در اسرائیل اگر منظور روزنامه ست نه وجودندارد تعدادی ماهانه که بیشتر جنبه تجاری دارد وآنهم بطور غیر مرتب.

روزنامه های مختلف بزبان فارسی از تمام نقاط دنیا از جمله ایران به چندین کتابجانه در دانشگاه های اسرائیل میرسد. دانشگاه حیفا قسمتی مخصوص به کتاب های فارسی دارد که تقریبا هر کتاب که در دنیا بزبان فارسی چاپ میشود این کتابخانه آنرا دریافت میکند.

2. عکس از اسرائیل میتوانید ده ها عکس که به مضوع های مختلف تقسیم شده در اینجا ببینید

3. فیلم های ایرانی مخملباف کیارستمی وسایر کارگردانان معروف ایرانی را کاملا دراینجا میشناسند فیلم های انها همزمان با اروپا درسینما های اینجا روی پرده آمدند بعد از آن کانال های تلویزیونی مرتب آنها را به نمایش میگذارند (با زیر نویس عبری) دو روز پیش فیلم کودکان آسمان برای صدمین بار پخش شد. همچنین در برنا مه های هنری به نقد آنها می پردازند.ما در منزل 10 تا 12 فیلم فارسی داریم.

4. دیگر اینکه اکثر ایرانی ها در اینجا از طریق ماهواره تمام کانالهای فارسی امریکا اروپا وایران را تماشا میکنند. البته کانال هایی که از ایران پخش می شوند فقط برنامه هایی که مناظر ایران یا موزیک ایرانی پخش میکنند مورد علاقه هستند.

5. آهو برایم کامنت داده ازش دیدن کنید.

6. کسانی که راجع به کلیمیان ایران پرسیدند سایتشان را ببینید. مقاله ای هم درآن در باره تاریخ کلیمیان اراک .

چند توضیح

1.تازه واردی در بلاگ نویسی: هنوز خیلی از کارهای
setting (اصطلاح فارسیش چیه)را بلد نیستم مثلا لینک دوستان را اضافه کردن. ازهمه بد تر که الان پی بردم که ایمیلم را اشتباه گذاشتم ودرستش کردم . اگر قبلا ایمیل فرستادید بدونید که بدستم نرسیده ولطفا دوباره بنویسید.

2. چند نفر ازدوستان راجع به این جمله "مردم حتي از دوست نزديک خود هراس داشتند...." که دیروز نوشته بودم نظر (کامنت) داده بودند که امروزه در ایران چنین نیست. خواهش میکنم بیشتر توضیح دهند.

3. تمام سوالات شما را لیست کردم روی کاغذ (یک دریا سوال) و همه را جواب خواهم داد. نمیدانم چطور احساسم را در این مدت برای شما هاتشریح کنم. مثل اینکه گمشده ای رابعد ازسالیان دراز پیدا کرده ام. کیوان عزیز خیلی سوالات جالبی نوشتی وپاسخ خواهم داد.
4. میدونم کتابی مینویسم با جمله های طولانی اما میدونم که از سرم در میره. این جمله آخری نمونش.

پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۴

ازادي

در دوراني که در ايران زندگي ميکردم مخصوصا در دوره دانشگاه ازکم بود ازادي بيان بسختي رنج ميبردم. مردم حتي از دوست نزديک خود هراس داشتند . حتي اگر انتقادي هم راجع به اوضاع بزبان نمي اورد ند ترس ازان بود که طرف را بعلت موضوعي عادي برنجاني واو براي تنبيه تو برايت پاپوش درست کند. از طرفي رفتار خشن حکومت در رفتار مردم حتي دررابطه بين پدر وفرزند هم تاثر گذاشته بود. دراغلب خانواده ها پدر يا عمو يا عضو دگر باد حکومت در وچودش وارد ميشد وبا همان احساس به بقيه اعضا زور مي گفت. اين حالت در همه جامعه وجود داشت مثل رابطه معلم ومحصل يا مدير وکارمند. بعد از انکه مدتي ازاقامتم در اينجا گذشت وکمي زبان ياد گرفتم اولين موضوع که جلب توجه مراکرد ازادي بيان بود.مردم بدون ترس افکار خودرا بيان ميکنند با همديگر ببحث مپردازند. در برنامه هاي که در تلويزيون دولتي پخش ميشود مردم به راحتي عقايد مخالف خود را با دولت بيان ميدارند درشوهاي پوليتيک دست چپي ها عرب ها وحتي از عزه وزمين هاي اشغالي دعوت ميشوند ونظرات خودرا براحتي ميگويند. بهمين صورت هم رفتار در خانواده ودر جامعه هاي کوچک ديگر کاملا تفاوت دارد. وقتي پدر ومادر حرف بي منطقي بزنند فرزندان فوري با انها بحث ميکنند تا از اشتباه خارج شوند. دريک خانواده هر فرد عقايد خود را داراست مثلا از نظر سياسي ممکن است مرد دست راستي باشد وزن دست چپي.دراوايل اين وضع براي من مثل غذاي لذيذي بود که يک عمر منتظرش بودم اما قدرت هضمش را نداشتم. احنياج به تفکر زيا داشتم تا انرا درک وجذب کنم. فکر ميکنم که اين وضع برا تمام کساني که به يک کشور دموکراسي مهاجرت ميکنند وجود داشته باشد.بايد اين را هم بگويم که کشورهاي هستند که انتخابات درانها اجرا ميشود اما فقط همين ولي کو تا دمکراسي.
ملت ها چند جورند يکي انها که ميگوند ما ب انتخابات ميرويم وبکسي راي ميدهيم که مطابق افکار ما رفتار کنند وبما خدمت کنند وگر نه بهرطريق باعث خواهيم شد که از حکومت دور شود. نوع ديگر ملتي هست که ميگود ما کسي را انتخاب ميکنم که بما حکومت کند حکومت بتمام معني وحق دارد هر کار بخواهد بکند. گروه سوم ملتيست که ميخواهد مثل گروه اول باشد اما حکومت به اواجازه نميدهد وبه او ميگود فقط مرا ميتواني انتخاب کني ومن بتو امر ميکنم که مثل گروه دوم باش. اين چند نکته که خيلي از دوستان از من پرسيدند ومختصر پاسخ دادم . موضوع هاي ديگر در اينده. شاد باشد. فرهاد

چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴

کامنت ها

فکر نمیکردم که در این مدت کوتاه این همه کامنت دریافت کنم. از لطف همگی سپاسگذارم. سعی خواهم کرد که مطالبی که می نویسم جوابگوی کامنت ها هم باشد اما یواش یواش. فعلا جواب چند سوال بطور خلاصه البته در آینده در باره هر موضوع مفصل تر مینویسم:
کمی در باره من
در اراک متولد شدم, بعد از گذراندن دبستان (هدایت ) ودبیرستان (صمصامی) برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفتم. بعد از ان برای ادامه تحصیل بعد از دریافت پذیرش عازم امریکا شدم. به علت بالا بودن هزینه درامریکا به اسراییل آمدم. بعد از تحصیل با همسرم که او هم ایرانی است آشنا شدم وازدواج کردم.
علاقه شدید به ادبیات فارسی, موسیقی سنتی ایران و اشعار فارسی دارم. چندین البوم از حسین علی زاده, مشکاتیان,عمومی, استاد شجریان وهمایون,پریسا وخوانندها ونوازندگان دیگر ایرانی (قدیمی وجدید) دارم که مرتبا گوش میدهم. کنسرت فریاد را چند بار در هفته گوش میدهم همچنین اهنگ های دلنشین شهرام ناظری (اندک اندک...). اشعار شاعران مولانا, خیام, حافظ, سعدی, عبید ذاکانی وهمچنین شعر جدید از مشیری, اخوان ثالث واز شاعران دیگر.

در باره زندگی در اسراییل
چیزی که در سالهای اول در اینجا جلب نظر من قرارگرفت این بود که تقریبا اکثر مردم ازکارگر تا مهندس وپزشگ سطح زندگی مشابهی داشتند واختلافات طبقاتی خیلی کم بود به همین جهت هم وقتی که کسی به اینجا مهاجرت میکرد, اگر دارای حرفه ای بود بعد از چندین سال اول که مرحله سخت جذب شدن را میگذراند, میتوانست زندگی در حد معمولی داشته باشد. در سالهای اخیر به دنبال پیدایش شرکتهای STARTUP وهمچنین باز شدن مرزهای کشورهای دنیا و آزادی سرمایه گذاری درکشورهای دیگر وشاید هم طرح برنامه های غلط دولت, اختلاف طبقاتی گسترش یافته. والبته مردم امیدوارند که دولت بعدی که قرارست بعد ازانتخابات ماه مارس تشکیل شودبه این مطلب بپردازد.
به خاطر کمی وقت ادامه در بعدی....دوستتان دارم