هميشه با خودم مبارزه دارم تا اين احساس را از خود بدور كنم اما در مواردي موفق نميشوم. هروقت در جمعي با رفتار عجيب وغريب يا گفتار بي منطق وپوچ كسي كه بنحوي بامن ارتباط دارد روبرو ميشوم خود را جمع ميكنم وپيش خودم آرزو ميكنم كه ديگران به رفتار يا گفتار اين شخص توجه نكرده باشند. همانطور كه اين حالت در جامعه هاي كوچك مثل آشنايانم در مقابل غريبه ها بمن دست ميدهد در جامعه هاي بزرگ وبزرگتر بصورت شديد تري در من بوجود ميآيد. مثلا وقتي با همكارانم در جلسه اي شركت ميكنم باحضور اشخاصي از ادارههاي ديگر . ياوقتي كه در مراسمي كه هم افراد ايراني وهم غير ايراني در آن شركت دارند ويك ايراني براي سخنراني بالاي تريبون ميرود ياوقتي از رسانه هاي گروهي گفته هاي يك شخصيت ايراني يا ايراني الاصل كه سخني نامربوط يا بي منطق ميگويد
متاسفانه در جامعه هاي بزگ اين آرزوي من كه شايد ديگران برخي از رفتارها وگفتار ها را نديده بگيرند بيهوده است.
بزرگترين جامعه اي كه خود به خود به آن تعلق دارم جامعه شرق است ومن يك شرقي هستم وبه همين علت هم نه ميتوانم با آن احساس خودم مبارزه كنم ونه ميتوانم گفتار وكردار آنها را ناديده بگيرم چون آگاهم كه سياستمداران غرب منتظر هر اشتباه كوچك از طرف سران كشورهاي ديگر حتي كشورهاي دوست هستند تا بنفع منابع خود عمل كنند. سران كشورهاي شرقي از جمله سران ايران به اين امر آگاه نيستند كه روابط كشورها مانند يك بازي شطرنج است آنهم يك نوع شطرنج چند بعدي كه هر طرف سعي ميكند با آينده نگري ها وبا زيركي ها طوري مهره ها را جابجا كند كه حريف مات شود ويا دست كم امتيازات بيشتري ار حريف كسب كند. عده اي از سران كشورها شرقي از اين بازي ها بي اطلاعند عده اي ديگر با قوانين اين بازي آشنائي ندارند عده اي ديگر در همان مرحله هاي اول بجاي بكار انداختن فكر خود, بايك حركت احمقانه بازي را به حريف ميبازند وبعد از باختن يا ميخواهند قوانين بازي را بميل خودشان تغيير دهند يا همانطور كه در قرنهاي پيش متداول بوده بجاي بازي شطرنج, جنگ تن به تن را پيش كشند كه آنهم ناداني كردن بزرگتريست بدنبال نادانيهاي ديگر چون رغيب غربي بازي شطرنج را ادامه ميدهد و از همين امر هم براي پيروزي اش استفاده ميكند.
سران كشورهاي شرقي از اين امر بي اطلاعند كه در روابط بين ممالك احساسات نقشي بازي نميكند بلكه منافع از اينرو بعد از باختن در بازي شطرنج سر به فغان ميگذارند كه حق مارا بردند وخوردند وهنوز هم درك نميكنند كه علت اصلي خود آنها هستند. گاهي هم سالها بطول مي انجامد تا از باختن خود آگاه شوند.
با سياست خارجي صحيح وبا برنامه ريزيهاي اقتصادي درست همراه با منابع طبيعي بي انتهائي كه در ايران است, هر ايراني ميتوانست امروز در رفاه كامل بسر ببرد وسطح زندگي در ايران ميتوانست در بالاترين درجه نسبت به كشورهاي ديگر باشد. اما آگاه نبودن سران ايران از بازي شطرنج ها باعث شده كه منابع طبيعي ايران بسوي كشورهاي غربي وروسيه سرازيرشوند. كشورهاي غربي با سياست هاي صحيح اقتصادي از اين منابع براي رفاه شهروندانشان استفاده ميكنند وايراني در فقر بسر ميبرد.
نه تنها منابع زير زميني ايران تقريبا بطور مجاني در اختيار غربي ها قرار ميگيرد (مستقيم يا غير مستقيم) بلكه صنايع دستي ايران هم بقيمتهاي ارزان بخارج صادر ميشود (البته شانس بزرگ ايران درمورد يكي از منابع طبيعيش يعني نفت اينست كه نفت نرخي جهاني دارد وديگر نرخ محصولات نفتي كه ايران بازخريد ميكند بحثي جداگانه است) . براي مثال قالي ايراني را كه يك دختر روستائي كه در شرايط سختي زندگي ميكند, با دستان ظريفش ماه ها سخت كار كرده و بافته است يك خانواده متوسط اروپائي با قيمت كمي نسبت به درآمدش خريداري كرده از نقش و بافتش لذت ميبرد ودرروي آن مهمانيها ميدهد وشادي ها ميكند. اگر هنرمندان اروپائي قالي دستي ميبافتند, قيمت هركدام بيش از صد برابر قيمت قالي مشابه اش از ايران ميبود.
اين سياست سران حكومت هم باعث فراهم كردن رفاهي بيشتر براي غربي هاست وهم باعث تبديل كردن گروهي از ايرانيان به بردگيست, يك بردگي مدرن.